-
دوست داشتن حرف کمی نیست...
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1392 20:37
بخاطر تو نیست که با تو میمانم، بخاطر عشق است. بخاطر گرمای خورشیدی که در قلبت داری. بخاطر نگاهی که هر روز صبح مثل یک قبله مرا ستایش میکند. بخاطر اینکه آسایش من برای تو از هر چیزی مهمتر است. اینهایی که میگویم حرف کمی نیستند؛ اینهایی که میگویم فقط کلمه نیستند. اینها اوج احساس یک مرد است که تو همه را به من هدیه کردی....
-
پاییزی بهاری
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 15:37
مرا بخاطر من دوست داری میدانم... میدانم و از نگاهت میخوانم که تنفس تو به نگاه من وابسته شده است. اگرچه با غرور میگویم دوستت ندارم ولی خوب میدانی که وجوت برایم عزیز است... چه خوب شد که قبل از اینکه مرا به میهمانی عشق دعوت کنی، هوس را شناخته بودم که اکنون قدرشناس مهربانیهای تو باشم. قدرشناس آن جشن تولد رؤیایی ......
-
return
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1392 10:52
اگه قرار باشه به کسی رای بدید اون منم ! چرا !؟ چون منم که با تموم مشکلات باز ایستادم. چون منم که با وجود همه بد خواه هام دوباره اینجام. چون منم که با این وضع اقتصادی کشور و با همه موج های منفی ای که وجود داشت کارخونه رو استارت زدم. پی نوشت: تو برهه ای از مشکلات دکتر مینا خیلی همراه بود بر میگرده به 6 ماه قبل . مرســی
-
بدون عنوان
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 11:12
همه میدون ن که اینجا کوپه شماره سیزده قسمتی از زندگی منه , همیشه نوشتم از روزهای خوب و تلخ زندگیم , اینجوری آروم بودم , اینجا هم قطارانی بودن که با دعواهاشون با حرفاشون , با نظراتشون شاد بودم . شاید هیچوقت فکر نمیکردم قسمتی از خاطراتم رو اینجا بذارم و برم . ولی میرم نه اینکه دوست دارم برم , نه اینکه دلبسته اینجا نیستم...
-
در آستانه تغییراتی بزرگ
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 11:53
دیر یا زود ! خوب یا بد !
-
از من نپرس چقدر دوستت دارم...
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 00:18
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 از من نپرس چقدر دوستت دارم... چرا که اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست . به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم. مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد؟ مگر میشود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟ بگو معنی تمرین چیست؟ بریدن از...
-
bridge
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 18:38
روزی که دوباره دیدمت پلی نبود بین ما . این شهر هم پل نداشت پل ها ساخته شدند در این شهر و بین من و تو . از زیر گذر گذشتیم و از رو گذرها رد شدیم. شهید خالصی.. امیرکبیر .. مدیران شاید پل معلم مارا به هم برساند .... شایــــــــــــــــــــــــــد
-
من دوچرخه ام موبایلم و تختم
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 18:27
ما ۴ تا دوست صمیمی هستیم و هر کدام با روحیات متفاوت مثلا موبایم هیچ دوست ندارد حریم شخصی اش را با کسی قسمت کند و در مقابل تخت ام هر روز خیره نگاهم میکند , که باز تو تنها آمدی!؟ . دوچرخه ام هم با کمی رودرواسی شبیه موبایلم است , ما روزهای خوبی کنار هم داریم من دوچرخه ام موبایلم و تختم
-
عروس
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 01:26
یه سالن بزرگ شبیه سالن پاتیناژ ... یه عالمع آدم جمعن ... انگار عروسی ... عروسی تو یادم رفت بهت بگم ; خیلی زیبا بودی خواهر کوچولو . پی نوشت: تنها میمونم آبجی کوچیکه
-
دست لیس
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 18:38
توضیح دادن دس لیس و نقش اون تو برد پیروزمندانه من در مسابقاتی که هر روز تابستان بلا استثنا ساعت ۳ بعدازظهر زیر تابش مسقیم آفتاب و اعتراض همسایه های گرامی در کوچه با پسرای دو کوچه بالاتر و ۲ کوچه پایین تر برگزار میشد چیزی بود که همیشه آرزو داشتم مادرم میفهمید . و سنگ های کوچک و بزرگ من رو که برایم شانش میآوردند را...
-
mobile
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 18:40
گاهی دلم میخواد گوشی هام گم شه گاهی هم گم میکنم بعد از ۱۹ ساعت پیدا شدن . .
-
تخـــــــــــــــت ام
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 16:33
شریک شادی و غم ام همراه لحظه های خوب و بدم رفیق روزهای گرم تابستون سرد زمستون چه شبهایی که گریه کردم و تو آغوشت خوابم برد و چه روزایی که از خوشحالی بپر بپر کردم روت راز دار همیشه خوبم دوســـــــــــــــــــــــــــــــــتت دارمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-
F14
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 11:13
کودک که بودم همیشه کنجکاو بودم اسباب بازی هام چه طور کار میکنند و بازشون میکردم انگاری بعد اون همه سال تنها چیزی که سالم مونده زیر دستم یه جنگنده F14 بود که مامان قایم کرده بود و بعد ازگذشت سالها بهم داد امروز پی نوشت : من هنوزم کنجکاوم , نه به اسباب بازی هام که به دخترا م
-
۶ آبان
جمعه 6 آبانماه سال 1390 23:43
گفته ام برایت؟ اولین حس مادرم نسبت به وجود من تهوع بود! پی نوشت:آقا تولد من بارون میاد تقصیر منه!؟ شما هم بگین تولدتون بارون بیاد
-
اختلاس 1.5 میلیاردی
شنبه 23 مهرماه سال 1390 11:33
بابام همیشه به من میگه پسرم اگه از راه راست بری به خیلی چیزا میرسی مثل من ولی برای من اصلا باور پذیر نیست همش دلم میخواد میانبر بزنم من که گوش بده نیستم شما والا غیرتا توجه کنید پی نوشت 1: والا غیرتا تیکه کلام بابامه پی نوشت 2: این روزا موزیک ویدیو papi جنیفر لوپز رو خیلی دوست دارم
-
راهرو بیمارستان
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 12:57
بیمارستان تقابل شادی ها و گریه ها , تولدها و تولد ها در دنیایی دیگر , گریه هایی از سر شوق و گریه هایی از ته دل برای مردی که مهربانیش وسیع بود و تنهایی اش عمیق
-
بیا و پارههای دلم را از زمین سرد بردار...
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 21:30
وقتی هوای خانه از مه و شبنم پر میشود، حضور لطیف دستهای تو را بر شانههای خستهام حس میکنم. چقدر این روزها گرگهای گرسنه از پشت پنجره اتاقم «او او» میکشند و من وقتی تو را کم دارم، همیشه بخاطر تنهاییهایم، خودم را در اتاق کوچک خاطراتم حبس می کنم تا گرگهای گرسنه مرا مثل برهای تنها ندرند. دوست داشتم میآمدی و دست مرا...
-
بعد دو سال
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 18:01
بعد 2 سال برگشتم به خونه! نمیتونم بگم روزهای خیلی خوبی بود و سخت نبود , ولی حس خوب خدمت به وطن چیزی بود که تو تموم این 2 سال من رو پایدار نگه داشت تو سیستان. حس خوب دوباره دیدن همتون حس در آغوش کشیدن بعضی هاتون حس دوباره نوشتن تو اینجا امنیت بالای کارت زیر نور فرا بنفش خیلی ها میخواستن من کچل شم و سرباز . ک..ور خوندن...
-
سرباز وطن
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 23:48
پس از این و اون ور های متعدد تقدیر این گونه رقم خورد تا ۱۸ ماه زیر پرچم به وطنم خدمت کنم. گلایه ای نیست , تنها دلتنگیم اینجاست ! فردا عازم ام به مرز سیستان و بلوچستان . تا 2 سال دیگه خدا نگهدار .
-
پـَـ نه پَــ
جمعه 21 مردادماه سال 1390 16:42
رسیدیم ولیعصر راننده تاکسی گفت : نگه دارم پیاده میشید؟ گفتم: پـَـ نه پــَ شما برو من از پنجره میپرم . پی نوشت: بغلی ها خندیدن راننده شاکی
-
wolf
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 21:39
شما افکار مرا دوست دارید نه خود مرا ! مثل انسان هایی که زندگی و افکار گرگ را دوست دارند ولی از خود گرگ فرار میکنند.
-
آقا وزن میکنی؟
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 00:08
دخترک عروسک به دست جلوی پاساژ رسالت دخترکی که همیشه رو به جمعیت لبخند میزنی و کنار پسرک که روی سکو نشسته است مینشینی و دلت میخواد همه عابران این خیابون شلوغ با ترازوی نچندان دقیق تو خودشونو وزن کنن! آرزو میکنم یه روز خیلی پولدار بشی خیلی خیلی ... پی نوشت : نچندان دقیق واسه اینکه من 82kg نه 78 کیلو
-
عماد یا ... مساله این است!؟
جمعه 27 خردادماه سال 1390 16:04
ساعت 4.45 بعد از ظهر بیمارستان فاطمیه با موی خرمایی رنگ با وزن 4.200 پسری با یه دودول کوچولو به دنیا می آید. صدا صدای گریه های اوست.
-
وقتی کودک بودم و بودید
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 13:00
سلام به همه همه اونایی که گاه و بی گاه به من سر میزنن چه همه دوستانم که نظر میزارن و چه همه اونهایی که میان فقط میخونن و لبخد میزنن. ( گرچه تموم شوق یه نویسنده به نظرات پستشه ) از فردا پست هایی به بلاگ اضافه خواهند شد به نام " وقتی کودک بودم ... " که روزگار کودکی ام را مرور خواهم کرد.که یادم باشد که یادم...
-
افسانه حیات من
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 17:18
محبوبم! نمیدانم امشب با یک سری کلمه گنگ و بیمصرف که در مغزم به هم میپیچند چطور میتوانم احساس تنهاییم را به گوش تو برسانم. واژهها بیتابند و یاریم نمیکنند.میدانی؛ تو ر کم دارم و دور از تو حتی یک نقطه کور هم نمیتوانم بر کاغذ بکشم. چشمانم هم از سر شب بارانی است! روزها چه بیاعتبارند. مینشینی، نگاه میکنی، عادت...
-
friend
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 13:32
من همیشه دوستای زیادی از دخــتـــ....ــرا داشتم! و فکر میکنم شاید همیشه دومین بهترین دوستشون بودم
-
راه
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 11:06
جاده مرا صدا میزند راه مرا میخواند . . . پس قدم در راه خواهم گذاشت پا به پای ثانیه ها خواهم دوید راهی است پر از چاه پر از کوره راه پر از پستی پر از بلندی پر از فراز پر از نشیب پی نوشت: کاش قدرت خورشید رو در بازوانم داشتم.
-
درخت انجیر
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 14:20
بی ریا ترین درخت است درخت انجیر باغچه ی ما. او بی خود نمایی , بی شکوفه جوانه می زند , میوه می دهد و به بار می نشیند و من لبخند میزنم به او + بر عکس من است.
-
بهار 90 و نه نه سرما
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 21:18
اپیزود 1: خانووم بهار نشته رو به روی نه نه سرما و زل زده تو چشماش روی یک درخت کهن ـ نه نه گفت چیه نگاه میکنی!؟ بهار جواب داد می خوام ببینم کی از رو میری ـ نه نه روشو برگردونندو یه فوت دیگه کرد توی صورت شهر , سوزی گرفتو سرما شد - امسال از اون خبرا نیست نقل امسال و پارسال نیست نه نه , خودت خوب میدونی که وقتش رسیده - کی...
-
همه چیز بخاطر تو دوست داشتنی است...
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 20:28
دوری را دوست دارم هر چند که دلتنگ و غریب میشوم اما وقتی دوباره با یک بغل مهربانی در میگشایی و صدایم میکنی، دلم مثل یک کهکشان وسیع میشود. شب را بخاطر تو دوست دارم که تا تولد سپیده صبح، دلواپس نیامدنت باشم. کسی که عاشق باشد میداند که تمام طعم عشق به دلشورههای شبانه است. دوست دارم همیشه شبها تو را کم داشته باشم، تا...