دیشب به یکی از دوست دخترام گفتم ؛ خانووووووووم بازی من به پیچیدگی پرتاب یه موشک می مونه!
پی نوشت: موارد مکشوفه از یه دختر باز حرفه ای
بهار که آمد، لباس کهنه یاد تو را از تن درآوردم و یادگاریهایت را در جعبهای بسته بندی کردم و با وسایلهای اضافی خانه، ته انباری گذاشتم.
تقویم سال جدید را که باز کردم، یادی از تو نکردم و بی اعتنا به تو سر سفره هفت سین نشستم. موقع خواندن دعای تحویل سال، طبق عادت هر سال برایت دعا نکردم. انگار خیلی چیزهای مهمتر از تو داشتم که برای آنها دعا کنم.