پس کی خاکم میکنی؟
پس کی خاکم میکنی؟
یعنی چی؟این چه حرفیه که میزنی عزیزم؟
پرسیدم کی خاکم میکنی؟
نمیفهمم چی میگی؟!باور کن حرفت را نمیفهمم
از مجموعه خاطره نوشت پدر سپهر در سالهای آتش گریه خنده خون
من تازه امروز فهمیدم نوشتن تو خانواده ما ارثیه! امروز بعد 20 سال خاک خوردن من 5 دفترچه خاطرات آقای رییس رو از جنگ ایران و عراق اوردم بخونم!
انتشار قسمتی از خاطراتی که 20 ساله کسی سراغ شون نرفته!
این پست بزودی up date خواهد شد!
برمیگردم و مینویسم بازم از اول مهر
فعلا سلام بارون , دریا , جنگل , شمال.....
پی نوشت: یه دو سه روزی میرم شمال , یاد همتون تو این سفر همراه منه ( الکی )
مدرسه!
امروز از کنار مدرسه ی ابتدایی که میرفتم بعد از کلی سال رد شدم . یه نگاه که به دیوار کردم همه چی یادم اومد ناخود اگاه خنده ام گرفت از شیطونی های بچگی . به دیوار نگاه کرم یادم افتاد هر وقت میرسیدم به دیوار مدرسه سایه ی افتاب رو که با قدم مقایسه می کردم می فهمیدم چقدر زود اومدم . ( هیچ وقت دیر نرفتم مدرسه) . یه نگاه دیگه کردم . وای خدا این پنجره ها که اون موقع برام اینقدر بلند بودن و فقط بچه های راهنمایی و دبیرستان دستشون بهشون می رسید چقدر کوتاه شدن . چقدر زود گذشت . چه خاطرات خوبی داشتم . یادش بخیر عجب دورانی بود . توی مدرسه سر کلاس های ابتدایی . توی مدرسه توی سر و کله ی هم میزدیم اما همدیگه رو نمی زدیم . دنبال هم می کردیم اما همدیگر رو نمی دووندیم . بازی می کردیم . بازی رو می بردیم خوشحال می شدیم اما از برد خودمون نه از باخت اونها . . با هم می خندیدیم اما به هم نمی خندیدیم . با هم بازی می کردیم اما همدیگه رو به بازی نمی گرفتیم . و خیلی چیز های دیگه
.
.
.
.
.
.
.
.
دفعه ی دیگه که از بقل مدرسه ام رد بشم
فکر کنم دلم بخواد اون پنجره ها هیچ وقت کوتاه نمی شدن
پی نوشت: ۱ مهر روز تولد آقای پدر هم هست! فکر کنم جوراب نداره ....
بعد نوشت: 1 مهر و بچه های شیطون و توپ هایی که بعد 3 ماه استراحت بالا پایین میپرن