چند وقتی نتونستم بنویسم از بس که این روزا درگیر کارای ساختمون هام
قبل سال جدید مبایست 2 تاش تموم شه
صبح time 7 پا میشم تا بیام خونه میشه 10 شب
خستم کرد حوصله ام رو سر برد دیگه
صحبت سر آقای پدره.سر یه بحث کوچولو گفتم اگه من نباشم شما یه آجرم نمیتونید رو هم بزارید اونم گفت فکر میکنی
منم گفتم ثابت کن به من... من یه هفته میکشم کنار شما ساختمون ها و پروژه ها رو جلو ببرید.
چیزی نگفت...(میدونه نمیتونه از میز اداره و کت اتو کشیدش جدا بشه)
من هم که خودمو رو میشناسم (محال بکشم عقب)
پیشنهاد ۲ میلیون رو برای ادامه کار رو میخوام بدم؟ ((نظرتون چیه؟ ))
اتاقم بوی گل یخ می داد.ساعت شاید 10 یا 11شب بود.خیلی ساده دیگه نه کوچه ای بود نه دچاری...اتاق سرد شد و من نفهمیدم این سرما از کجا...ساعت تیک تاک کرد و سرمای اتاق رفت ... و من فراموش شدم...
ساعت از ۳ نیمه شب گذشته
میخوام بخوابم ۱۰۰۰ این ور شدم ۱۰۰۱ بار اون ور شدم
نمی بره!
گوشیمو گرفتم همه رو از خواب بیدار کردم همشون عصبانی شدن فحش دادن خاموش کردن!
جهنم سیاه!
اومدم با سیستمم ور رفتم, آهنگ گوش کردم.... حالا هم اومدم اینجا برات بنویسم
که تو هم بدی نظر!
حالا هم میرم 2000 بار این ور بشم 2001 بار اون ور
شایدم خوابم برد,خواب دیدم اومدی میدی نظر!
پی نوشت:مایلم ببینم کی اول میده نظر!
تو کافی شاپ بین دوستاش نشسته بود و از مراسم تولد لذت می برد . بر و بر نگاش می کردم . یک لحظه چشمش بهم افتاد . لبخندش اخم شد , با تعجب بهم نگاه کرد . احتمالا فهمیده بود که مدت زیادیه بهش نگاه می کنم . تو دلم گفتم : اخم نکن , بخند . تا ده می شمارم و ... بخند . و بعد تو دلم شمردم یک , دو , سه , ... با کمی مکث
ادامه مطلب ...