بخاطر تو نیست که با تو میمانم، بخاطر عشق است.
بخاطر گرمای خورشیدی که در قلبت داری. بخاطر نگاهی که هر روز صبح مثل یک قبله مرا
ستایش میکند. بخاطر اینکه آسایش من برای تو از هر چیزی مهمتر است.
اینهایی که میگویم حرف کمی نیستند؛ اینهایی که میگویم فقط کلمه نیستند. اینها
اوج احساس یک مرد است که تو همه را به من هدیه کردی. تو در نظر من یک انسان معمولی هستی اما من بخاطر
لبهایی که مرا فرشته میخوانَد و بخاطر دستهایی که در سرمای زمستان وجودم را گرما
میبخشد میمانم.
ادامه مطلب ...