-
دسته شناسایی یا پدر نور بالا میزنی!
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 16:27
از مجموعه خاطره نوشت پدر سپهر در سالهای آتش گریه خنده خون من تازه امروز فهمیدم نوشتن تو خانواده ما ارثیه! امروز بعد 20 سال خاک خوردن من 5 دفترچه خاطرات آقای رییس رو از جنگ ایران و عراق اوردم بخونم! انتشار قسمتی از خاطراتی که 20 ساله کسی سراغ شون نرفته! این پست بزودی up date خواهد شد!
-
چند روزی با باران
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 16:19
خاطره نوشت هم نشینی با باران , دریا , جنگل تونل خیزش مه به سمت من تموم جاده بود و مه ماشین بازی در ماشین حیاط ویلا دعا کنید فقط نیوفتم تو آب از تاب ساحلی آرام و بکر در کنار روستای می رود مهندس عکاس می شود در تونل و جیغ های بنفش من گردنه گدوک وقتی ۲ متری دیده نمیشه*مه هر رستورانی رفتم که این بود..... بابت این عکس...
-
فعلا
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 13:13
برمیگردم و مینویسم بازم از اول مهر فعلا سلام بارون , دریا , جنگل , شمال ..... پی نوشت: یه دو سه روزی میرم شمال , یاد همتون تو این سفر همراه منه ( الکی )
-
۱ مهر
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 01:26
مدرسه! امروز از کنار مدرسه ی ابتدایی که میرفتم بعد از کلی سال رد شدم . یه نگاه که به دیوار کردم همه چی یادم اومد ناخود اگاه خنده ام گرفت از شیطونی های بچگی . به دیوار نگاه کرم یادم افتاد هر وقت میرسیدم به دیوار مدرسه سایه ی افتاب رو که با قدم مقایسه می کردم می فهمیدم چقدر زود اومدم . ( هیچ وقت دیر نرفتم مدرسه) . یه...
-
عید فطر
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 02:01
عید است ولی بدون او غم داریم عاشق شده ایم و عشق را کم داریم ای کاش که این عید ظهورش برسد این گونه هزار عید با هم داریم پی نوشت:این نوشت بدون همکاری بهار امکان پذیر نبود
-
نظر بدین
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 19:23
چه طوره این قالب ! می پسندین شما؟ نظرات تون رو بذارید گرچه من این تم رو عوض نمی کنم ...... و این پست هم حذف خواهد شد
-
Crazy Ways
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 13:25
تویی که با افتخار تمام تف میکنی تو صورت دوست پسر خائن سابقت.. فکر نمیکنم اونقدرام ناراحتش کنه چون این همون بزاقیه که هشت ماه با عشوه با بزاق ایشون مبادله میکردی! پی نوشت: هیچی...گربه
-
30
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 23:39
من آخرشم نمیفهمم این دسته صندلی تو سینما مال صندلی منه یا مال صندلی تو... اینقدرم با انگشتم ور نرو فیلمتو ببین.. پی نوشت: باید کمی قدم بزنمو سیگار بکشم.
-
آخرش همینه
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 20:39
واسه پر کشیدن من خواستی آسمون نباشی حالا پر پر می زنم تا همیشه آسوده باشی دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره ولی من می مونم اینجا با...
-
شاید فردا رنگ بهتری بیاره
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 00:08
اون لبخند مسخره زرد کنار اسمم کار یاهو باید باشه،من اونجوری نیستم! گفتم سو تفاهم نشه...
-
(-:
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 19:05
-
)-:
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 22:55
-
ساکت
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 11:13
مینا خانوم بیمارستانه! الانم خوابیده! هیسسسسسس... من و همه دوستانم برات آرزوی بهبودی میکنیم! پ.ن: این نوشت با اولین حضور مینا پاک خواهد شد.
-
یک ساله شدی شیطون بلا
جمعه 30 مردادماه سال 1388 21:05
۱ سال و ۲۶ روز قبل چشماش رو باز کرد. ۲۶ روز پیش یک ساله شد و هیچکی تولدش رو یادش نبود.حتی بابا سپهرش تولدت مبارک بهترین خاطره من
-
یک شب
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1388 17:28
اسکیموی پیر از جوانیش برایم حرف میزند و از بحثهای فلسفی! از وقتی که با پول یک شب فاحشه ای را مجبور کرده شش ماه با او خوش باشد (قطب =۶ماه شب*۶ماه روز)
-
به دنبال مه یا فیخ
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 13:51
دیروز با بروبچ رفتیم طرف جنگلهای فینکس و روستاهای بند و بند به دنبال مه تا عمق کوهها پیش رفتیم تا جایی که تموم مه بالای سرمون بود اصلا فکرشو نمیکردم با اخلاف دمایی این چنینی مواجه بشیم اونم تو تابستون! فوق العاده بود اونها رفتن طرف جنگلهای اطراف و من بالشت جونمو اوردم که کمی استراحت کنم (با این که من پشت رول نبودم ولی...
-
خواستگاری
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 10:20
ای همه دخترهای شهر تمام صبح امروز، شناسنامه زرشکی من توی جیب عقب شلوارم بود. فکر نکنم دیگر تا مدتها چنین شانسی در خانه تان را بزند.
-
حمام
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 10:45
حالا من هیچ جواب پرده آبی دراز توی حمام را چه میدهی اگر خیره نگاهت کند که: باز هم تنها آمدی؟ پی نوشت: این نوشت تقدیم به تو
-
افتخارات بنده تا به حال
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 13:10
یک . از چهار سالگی ناخنهایم را می جوم دو . به مدیر مدرسه ی سابقم گفتم ایشالله بمیری هفته ی بعد مرد سه . به صورت معلم عربی ام لگد زده ام چهار . یه روز ناظم مدرسه راهنماییم بهم گفت من موندم تو چه جور جانوری هستی پنج . درست کردن یه شامپو با بستنی یخی وامتحانش رو سر دختر همسایمون شش . دارای یه تجربه فرار ناموفق از مطب...
-
عیدی به مناسبت نیمه شعبان
شنبه 17 مردادماه سال 1388 01:34
همین روزا سیم کارت ایرانسلم رو (همونی که دزدیده شده بود) راه اندازی می کنم.
-
پلیس امنیت اجتماعی2 یا باغ وحش
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 02:15
با کلی دلهره رفتم , موبایلم رو تحویلشون دادم.منو به یه اتاق راهنمایی کردن یه میز بود و یه صندلی یه خودکار و یه کاغذ (بعدا فهمیدم اتاق بازجویه) داشتم با خودکار بازی میکردم که یه بزغاله از در وارد شد روبه روم اون طرف میز نشست. از پرونده ای که همراش بود یه کاغذ گذاشت رو میز گفت میشناسی؟ گفتم: نه پرسیدم: موضوع چیه؟ گفت:از...
-
پلیس امنیت اجتماعی
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 21:25
تلفن زنگ زد (بابایی) یه صدا خفن از پشت گوشی اینجوری گفت:بیایین خونه یه نامه اومده برای شما ! حالا چی نوشته؟ شروع کرد به خوندن نامه: حسب دستور مقام قضایی پیرامون پرونده برای ارائه پارهای از توضیحات به این شعبه خوانده میشوید. پلیس امنیت اجتماعی منو میگی خیلی خونسرد گفتم :حتما اشتباه اومده و زود ارتباط رو قطع کردم. رفتم...
-
آی دزد
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 01:06
خبر فووووووووووووووووووووووووووووووری ایرانسلم (جونم عمرم نفسم ) و تموم شماره های خوشگل خانومای توش که در آخرین به روز رسانی به ۳۴ نفر رسیده بودن دزدیده شده!چه بد! سالها تلاشم دزدیده شد!دیگه شماره هیچ کدومو ندارم !!!!
-
برگشتم
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 18:37
تازه رسیدم بذارید یه نفسی تازه کنم مینویسم حتما
-
برمیگردم
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 08:45
سلام به همه دوستان خوبم که این وبگاه رو میخونن دلم میخواست up کنم ولی دارم میرم یه سفر تفریحی به سمت استان گلستان برگشتم حتما خواهم نوشت برام دعا کنین سالم برگردم سپهر
-
کمی تا قسمتی عذاب وجدان
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 12:05
همتون متفق القولید که این پسر تو عکس , پسر خوبیه ! منم مث شما منو اون یه عمریه که با همیم!میدونید چیه گاهی اوقات دور از جنونم جنون اونو میگیره! ماجرا این جور شروع که: مثل آدمیزاد داشتیم میرفتیم تو خیابونهای شهر با یه آهنگ لایت و خوشگل یه هو دستم رفت به کنترل ضبط 53تا زدم جلو وایییییییییییییییییییی آهنگ آدلانته اومد یه...
-
لاک پشت پسر بچه سکس
سهشنبه 23 تیرماه سال 1388 19:32
پسرک دوازده ساله ؛ لاک پشت مرد ه ای که ماشین از رویش رد شده بود را با نخ می کشید. او وارد یکی از خانه های “فساد” اطراف آمستردام شد و گفت: - من می خواهم با یکی از خانم ها س ک س داشته باشم. پول هم دارم و تا به مقصودم نرسم از اینجا نمی روم. گرداننده آنجا که همه به او “مامان” می گفتند و کاری با اخلاقیات و اینجور حرفها...
-
روز بابایی ها
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 21:02
پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . . پدرم روزت مبارک... پی نوشت: چون روز مادر پولام تموم شد روز پدر دنبال یه جورابم برای آقا جون
-
روز مامانی ها
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 20:59
روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادرم روزت مبارک... پی نوشت:امسال روز زن و مادر بیشتر شبیه روز ارتباطات بود. ماما: یه گوشی با یه خط کد ۰۹۱۲۳ سحر:یه گوشی مادر بابایی:گوشی با یه خط ۰۹۳۷...
-
پایان یک دموکراسی
جمعه 29 خردادماه سال 1388 21:11
رای سبز من؛ نام سیاه تو نبود... یک برگ رای؛ تمام سهم من از دموکراسی بود... آن را نیز به من روا ندانستند... شهید سپهر خس و خاشاک تویی ... دشمن این خاک تویی شور منم ... نور منم .....عاشق رنجور منم زور تویی ، کور تویی ......هاله بی نور تویی دلیر بی باک منم .....مالک این خاک منم قاتل سفاک تویی .....پلید و ناپاک تویی...