-
divert
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 21:16
من توی زندگی یک چیز ندارم آن یک چیز را هم گذاشته ام برای نداشتن که هم فعلا همه تقصیرها را حواله اش کنم هم خودم را گول زده باشم که زندگی آن روی قشنگش را گذاشته بعدتر ها یواشکی نشانم بدهد
-
موشک سفیر امید ۲
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 00:45
دیشب به یکی از دوست دخترام گفتم ؛ خانووووووووم بازی من به پیچیدگی پرتاب یه موشک می مونه! پی نوشت: موارد مکشوفه از یه دختر باز حرفه ای
-
نقطه ... سر خط.
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 00:54
بهار که آمد، لباس کهنه یاد تو را از تن درآوردم و یادگاریهایت را در جعبهای بسته بندی کردم و با وسایلهای اضافی خانه، ته انباری گذاشتم. تقویم سال جدید را که باز کردم، یادی از تو نکردم و بی اعتنا به تو سر سفره هفت سین نشستم. موقع خواندن دعای تحویل سال، طبق عادت هر سال برایت دعا نکردم. انگار خیلی چیزهای مهمتر از تو...
-
بهار 89
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 13:52
اسفند ماه که شروع میشه ... صدایِ عطرِ بهار ُبه سادگی میشه ؛ شنید... انگار پاورچین، پاورچین با لبخندهای ملیح میاد، تو ایوان ُ از پشتِ پنجره ؛ دست تکان میده ... دقیقه های سرد، پشت سر هم زنجیر میشن ُ نورهای همیشه طلایی، بعد از عبورِ هر ابرِ سفید؛ اونا رو گرمتر میکنن...میشه با همه وجود، تو این هوای آلوده ی شهر ، نفس کشید...
-
رنگ زندگی
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 16:53
اگر بگویم وجودت گرمی بخش زندگیم نیست دروغ گفتهام، اما چگونه میتوانم اینطور آرام و صبور به انتظارت بنشینم وقتی نمیدانم پس از طلوع آفتاب کدامین روز به دیدارم خواهی آمد؟ نمیدانم چه کسی بر پیشانی من واژه انتظار را نوشته است که اینگونه باید تاوان این پیشانی نوشت شوم را پس بدهم؛ خاموش باشم و دم نزنم و برای گشایش کارهایم...
-
حجة السلام والمسلمین . . .
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 23:59
وقتی برف به این سفیدی تو چند ساعت اینجوری کثیف میشه دیگه از من چه انتظاری داری!؟ پی نوشت1:مامانم خیلی دوست داشت من آخوند میشدم پی نوشت2:یکی یه استامینوفن یهم بده :-(
-
برای خودم
جمعه 9 بهمنماه سال 1388 18:52
تو ترسی نداری از عشق و جدایی می خوای پر بگیری به سمت رهایی برای تو موندن دلیلی نداره برات حرف رفتن شده راه چاره پی نوشت: چرا هیچ وقت نموندم ؟
-
با اولین حضورش این پست پاک خواهد شد!
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 18:41
خوشحالم 2 باره اینجایی ! این گل برای شماست! با ارزوی سلامتی همیشگی! پی نوشت: من و جعفر و 11 بچه قد و نیم قد مکث: اهنگ بلاگ به خاطر حضورتون تغییر کرده .......................................... ......................................... ......................................... بعد نوشت: این همون مارمولکیه که صحبتشه! پی...
-
آدمهای مطبوع ملایم
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 18:58
ا ز آدمهای مطبوع ملایم باید دوری کرد. آدمهای مطبوع ملایم ذرهذره آغشتهات میکنند. ذرهذره جانات را مسموم میکنند. و عاقبت روزی فرا میرسد که به حضور زهر توی رگهایت عادت کردهای. و روزی فرا میرسد که مسموم شدهای، مسمومشان شدهای. پی نوشت1: آدم های مطبوع ملایم = من پی نوشت2: برای این روزهای او . و همه آدمهایی که...
-
فراموشکار
شنبه 19 دیماه سال 1388 22:51
چند وقت است دور و بری هایم کارها و حرفها و دخترهایی را به من نسبت میدهند که اصلا یادم نمی آید انگار زندگی یک کتاب دو جلدی شده باشد که من از صفحه هشت جلد دومش بیدار شده باشم پی نوشت : این رفتگره منم ( یعنی باباته)
-
محرم و پای من
سهشنبه 8 دیماه سال 1388 19:02
محرم امسال بیشتر پیش مادر بزرگم بودم! ودر مراسمی که در یک حسینیه نزدیک خونشون بود شرکت میکردم. صبحانه و ناهار و شام هم همین طور در حسینیه ها و مساجد بودم. ( همین محرم و صفر است که شما رو زنده نگه داشته است ) تو آخرین مراسم ضیافت , وقتی که داشتم از پله ها می اومدم , عارف کفشم رو واسه اذیت ۲ پله گذاشت پایین , منم رفتم 2...
-
پول
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 13:25
من هر شب تا نزدیک صبح سرنوشت شما را دستکاری میکنم. دیشب مست بودم..مسئولیت بدشانسیهای امروز شما را به عهده میگیرم..
-
خاطره نگاشتی بعد چهل روز
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 20:05
در کنارت روزگارم خوب بود فصل,فصل زندگی مطلوب بود در نگاهت خستگی معنی نداشت وسعت پاک تورا دریا نداشت آه ای جاری تر از خورشید خوب کاشکی هرگز نمیکردی غروب چهل روز از رفتن غریبانه ات میگذرد و مادر آن روز جمعه پر کشیدن زود هنگام و ملکوتی ات را باور نکردیم . چرا که همه جا عطر وجودت را میبوییم و گل رخسارت را میجوییم. چهل روز...
-
آدمهای طلبیده
شنبه 21 آذرماه سال 1388 13:03
بحث این نیست که این آدم چقدر به تو نزدیک است، چقدر خوشحال است که سنگ صبور تو باشد، چقدر شناخت دارید، چند سفر با هم رفتهاید، چند ده سال است دوستید یا حتا چند بار با هم خوابیدهاید. بحث بر سر این است که تو باید دلت بخواهد، یک چیز نهانی آن ته و توها بطلبد، که یکهو تصمیم بگیری سفرهی دلت را یک جای غریبی، ( شاید اولین...
-
میم
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 12:25
دخترک پوست شکلاتی من! زندگی برای من، چیزی شبیه برف بازی است. پی نوشت:پسرک اسکیموی تو ....
-
مصداق خارجی
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 16:06
آدمهای متناقض، آدمهای مورد علاقه من هستند از اینهایی که وسط خنده اخم میکنند و همانطور اخمو میمانند امضا: مثل من
-
خودخواهانه ترین عاشقانه ی دنیا!
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1388 10:26
می خواهم برای یک بار هم که شده از خودم بنویسم درنوشته هایم...می گویند بلد نیستی به خودت فکر کنی...نمی توانی ذره ای حتی منطقی باشی... می خواهم برای یک بار هم که شده خودخواه باشم من از خودم باید بنویسم از خودم منطقی باشم...از هر آنچه می بینم بنویسم... یک خط دوخط هزار صفحه از خودم می نویسم هزار سال می نویسم از چشم هایم...
-
ترک کرده
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 21:32
آخرین برگ پاییز ساقه اش را رها کرد و در هزارپیچی نادیدنی رقصان به استقبال سیاهی زمین رفت... چطور رهایم کردی؟ آیا بازتاب پنهان تاریک ترین اندیشه هایم تو را ساخته اند؟ رزها در میان انگشتانم رنگ می بازند...چگونه نگاهم را در پس غبارِ سیاه خاکستر گم کردی؟... آنچه را لمس نتوانم کرد از برای من نیست، همچو ابر های سرگردان...
-
i can't see my dream
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 13:10
امروز سومین روز از سومین ماه سومین فصل سال است! ...و من هنوز زنده ام!
-
پدر بزرگ خوبم یا بابا حاجی
شنبه 30 آبانماه سال 1388 12:52
اکنون من* و او* دو پاره یک واقعیت ایم....... من:من! او:مرگ
-
آسمونی ترین پدر بزرگ دنیا
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 13:18
و رفت و تنهام گذاشت..........باورم نیست که نیستی پدر بزرگ خوبم تو رو قد دنیا دوست داشتم......چرا رفتی! چرا! چرا؟ پی نوشت :رفتی و از رفتن تو قلب آیینه شکسته! کوچه ها در خلوت شب پنجره ها همه بسته! آسمان خاکستری رنگ....
-
قهه قهه
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 21:00
یادم رفت بهت بگم.. اگه زیر آب بخندی دهنت پر آب میشه..خفه میشی..میمیری... حالا هی بخند!
-
داستان خیلی کوتاه!
جمعه 15 آبانماه سال 1388 19:03
ــ اگه تا حالا نتونستی...بذار راحتت کنم دیگه هیچوقت نمیتونی! (صدای خالی شدن گلوله تو پیشونی) ــ مجبور بودم اینو بگم تا بتونه... پی نوشت: این قشنگ ترین نوشته بود!نظرت چیه؟
-
98%
شنبه 9 آبانماه سال 1388 23:02
تمام دخترهایی که تا به حال شناخته ام خوابند و این دنیا را از همینی هم که هست غم انگیز تر میکند من بیماری عجیبی دارم
-
حالا قد کشیدی دیگه
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 20:31
د ر میان درد های منقطعی که مادر می کشـیـد، در هجوم شادی ِ آمدنت، در ممتد قدم هایی که بر داشتی - آرام آرام - از بطن مادر تا بطن زندگی ، درهمه این ها، آمدنت جاری بود. دست های پدر دنیا شد و پاهای کوچکت ، پا به دنیا گذاشتنـــد. پی نوشت: و اون روز بارونی بود آسمون و هر سال مثل همیشه منم منتظر اومدن بارونم ....... و تو تموم...
-
هدیه تولد
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 18:22
من هر کدومو دلم بخواد اینجا میذارم , پس کسی دلخور نشه لطفا پی نوشت: این پست پس از مدتی حذف خواهد شد.
-
۲ باره شمال این بار نمک آبرود
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 21:44
-
من متحول میشم!؟
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 16:12
مظفریان کلاه قرمزی سپهر پی نوشت : فوق محرمانه
-
خیانت
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 09:42
پس کی خاکم میکنی؟ پس کی خاکم میکنی؟ یعنی چی؟این چه حرفیه که میزنی عزیزم؟ پرسیدم کی خاکم میکنی؟ نمیفهمم چی میگی؟!باور کن حرفت را نمیفهمم نمیفهمیدم. اصلا حالیم نمیشد که منظورش چیه؟مگه میشه آدم زنده رو دستی دستی خاک کرد؟زنده به گور؟!!! وای....خیلی وحشتناکه!!باور کردنی نیست ....پذیرفتنی نیست.....آدم...
-
پاییز و جنگل فینکس و .....(فضول)
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 22:26