-
s.emad
دوشنبه 21 مردادماه سال 1387 17:23
چند کلمه نوشتم خط زدم تا تو نخوانی سپهر آسمونی
-
حسرت باران
جمعه 11 مردادماه سال 1387 16:28
-
اگه یه روز بری سفر!
جمعه 11 مردادماه سال 1387 16:24
اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بی خبر اسیر رویاهام میشم دوباره باز تنها میشم به شب میگم پیشم بمونه به باد میگم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری چرا میری تنهام میزاری؟ اگه فراموشم کنی ترک آغوشم کنی پرنده دریا میشم تو چنگ موج رها میشم به دل میگم خاموش بمونه میرم که هر کسی بدونه میرم به سوی اون دیاری که توش منو تنها نزاری
-
مینویسم تا بدونی
جمعه 11 مردادماه سال 1387 16:20
خداحافظ کمی غمگین خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاهام اولین پست این قسمت بود قسمتی که به همین نام هم نامگذاری شده بود اینجا خواهم نوشت از روزهای خالی از عشق
-
خداحافظ
جمعه 11 مردادماه سال 1387 16:13
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سادست نه اینکه می شه باور کرد دوباره آخر جادست خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاهام بدونی بی تو و با تو همین رسم این دنیا خداحافظ...
-
اگه یه روز بری سفر!
جمعه 11 مردادماه سال 1387 12:36
اگه یه روز بری سفر بری ز پیشم بی خبر اسیر رویاهام میشم دوباره باز تنها میشم به شب میگم پیشم بمونه به باد میگم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری چرا میری تنهام میزاری؟ اگه فراموشم کنی ترک آغوشم کنی پرنده دریا میشم تو چنگ موج رها میشم به دل میگم خاموش بمونه میرم که هر کسی بدونه میرم به سوی اون دیاری که توش منو تنها نزاری
-
مگه میشه؟
جمعه 11 مردادماه سال 1387 12:32
مگه میشه گلهای سرخ بدون عشق شکفته شن قاصدک ها بدون شوق تو رقص باد آشفته شن مگه میشه؟ مگه میشه حتی یه بار بی عشق تو نفس کشید چشما رو باز به شوق تو وا کردم تو رو ندید مگه میشه؟ مگه میشه تو نباشی من از عشق بخونم مگه میشه بی قرار به انتظارت بمونم ...... .... .. . وقتی میای قاصدک ها مژده میدن که اومد عطر خوش گل های سرخ می...
-
!!!!
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 09:13
میخواستم یه چیزی بگم ............. نتونستم!!
-
کوچولو
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 09:00
سپهر
-
برای باران
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 02:01
روزهای گرم روزهای گرم تابستان دلم برایش تنگ شده برای باران ... سپهر ادامه مطلب ... -->
-
راز۱۲
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 00:54
رازها 12 (درونم) می ترسم آنقدر که حتی جرأت نوشتن خواسته ام را ندارم... فقط می دانم اگر دست ش را در دستانم نداشته باشم زندگی ام معنائی ندارد و دلیلی برای بودم نیست !!؟ دلم می خواهد فریاد بزنم ... آهای دنیا منم من فرزند آدم و می طلبم مایه آرامش جانم را یکی مرا بازگوید چرا از بودن و نبودنش لذت ی ندارم ! شاید چون می ترسم...
-
سرگردان
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 00:43
ا سرگردان: روزهای مدیدی است که سرگردانم در کار خویش و روزگارم از بودنم !؟؟ از چگونه بودنم !؟؟ وز برای چه بودنم !؟؟ وباز بدان نقطه رسیدمی که ندانستمی آیا باز هم می توانم بنویسم یا نه ... و در مورد چه باید بنویسم !؟؟ چون نوشتن برایم همیشه راهی است برای خالی کردن انرژی منفی درونم، امّا این بار... انگار چشمه روح نگارشم...
-
من چگونه باور کنم تنهاییم را؟
جمعه 4 مردادماه سال 1387 23:48
ای همیشه ماندگار در دلم قسم به نام مقدست که بی تو لبخند نایاب ترین کالایی است که این بی چیز در توشه خو اهد داشت توشه ام پر است از تنهایی ، دلتنگی و بی تابی و اشک هایی گاه به گاه که مرهمی است موقت بر این همه اندوه و افسوس!!! ای همه باورم؛ بی تو من چگونه باور کنم تنهاییم را؟ بی تو دیگر مکان و زمان برایم بی معنی است جایی...