اون لبخند مسخره زرد کنار اسمم کار یاهو باید باشه،من اونجوری نیستم!
گفتم سو تفاهم نشه...
مینا خانوم بیمارستانه! الانم خوابیده! هیسسسسسس...
من و همه دوستانم برات آرزوی بهبودی میکنیم!
پ.ن: این نوشت با اولین حضور مینا پاک خواهد شد.
۱ سال و ۲۶ روز قبل چشماش رو باز کرد.
۲۶ روز پیش یک ساله شد و هیچکی تولدش رو یادش نبود.حتی بابا سپهرش
تولدت مبارک بهترین خاطره من
دیروز با بروبچ رفتیم طرف جنگلهای فینکس و روستاهای بند و بند
به دنبال مه تا عمق کوهها پیش رفتیم تا جایی که تموم مه بالای سرمون بود
اصلا فکرشو نمیکردم با اخلاف دمایی این چنینی مواجه بشیم اونم تو تابستون! فوق العاده بود
اونها رفتن طرف جنگلهای اطراف و من بالشت جونمو اوردم که کمی استراحت کنم
(با این که من پشت رول نبودم ولی خسته شده بودم) یهو دیدم یکی داره صدام میکنه میگه پاشو خوابالو اینجا هوا داره خیلی سرد میشه الانه که بارون بزنه ... چشامو باز کردم گفتم من چند وقته خواب (هچچچچچچچچچچچچ) یدم؟
این بود خاطره یه روز دنبال مه یا چی شد که فیخی شدم!
(الان دو روزه که فیخی شدم و مامانم برام سوپ درست میکنه)
یک . از چهار سالگی ناخنهایم را می جوم
دو . به مدیر مدرسه ی سابقم گفتم ایشالله بمیری هفته ی بعد مرد
سه . به صورت معلم عربی ام لگد زده ام
چهار . یه روز ناظم مدرسه راهنماییم بهم گفت من موندم تو چه جور جانوری هستی
پنج . درست کردن یه شامپو با بستنی یخی وامتحانش رو سر دختر همسایمون
شش . دارای یه تجربه فرار ناموفق از مطب تزریقاتی
هفت . تمام شماره های هفته نامه ی چلچراغ را دارم
هشت . راست دست هستم
نه . سایت روز آنلاین یکی از نوشته هام را منتشر کرده است
ده . از انجمن شعر و ادب دانشگاه به علت مشکل اخلاقی اخراج شده ام
ادامه مطلب ...همین روزا سیم کارت ایرانسلم رو (همونی که دزدیده شده بود) راه اندازی می کنم.
با کلی دلهره رفتم , موبایلم رو تحویلشون دادم.منو به یه اتاق راهنمایی کردن یه میز بود و یه صندلی
یه خودکار و یه کاغذ (بعدا فهمیدم اتاق بازجویه) داشتم با خودکار بازی میکردم که یه بزغاله از در وارد شد روبه روم اون طرف میز نشست.
از پرونده ای که همراش بود یه کاغذ گذاشت رو میز گفت میشناسی؟
گفتم: نه پرسیدم: موضوع چیه؟
تلفن زنگ زد (بابایی)
یه صدا خفن از پشت گوشی اینجوری گفت:بیایین خونه یه نامه اومده برای شما !
حالا چی نوشته؟ شروع کرد به خوندن نامه:
حسب دستور مقام قضایی پیرامون پرونده برای ارائه پارهای از توضیحات به این شعبه خوانده میشوید. پلیس امنیت اجتماعی
منو میگی خیلی خونسرد گفتم :حتما اشتباه اومده و زود ارتباط رو قطع کردم.
رفتم تو فکر و همه غلط هام از جلوم رژه میرفتن:
همین لایی کشی اخیر (تو ۳ پست قبل)---تولد مختلط ---شرکت در EX پارتی---دستور ایست یه پلیس و شنین جمله برو بابا از طرف من ----پول دادن به یه نفر که تو یه دعوا ساختگی یکی رو بزنه--بیلاخ نشون دادن به یه سرباز---سوار کردن خانومها خوشگل----و غیره
با اعتماد به نفسی مثال زدنی رفتم خونه(کسی که حساب پاک است از محاسبه چه باک است)
بابام باهام دعوا کرد که خود ایشون تو این همه سال پاشون به این جور جاها باز نشده بدش شما .......... (البت نه با این ملایمت)