آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

divert

من توی زندگی یک چیز ندارم
آن یک چیز را هم گذاشته ام برای نداشتن

که هم فعلا همه تقصیرها را حواله اش کنم
هم خودم را گول زده باشم که زندگی آن روی
قشنگش را گذاشته بعدتر ها یواشکی نشانم بدهد

موشک سفیر امید ۲

 دیشب به یکی از دوست دخترام گفتم ؛ خانووووووووم بازی من به پیچیدگی پرتاب یه موشک می مونه!


پی نوشت: موارد مکشوفه از یه دختر باز حرفه ای

نقطه ... سر خط.

بهار که آمد، لباس کهنه‌ یاد تو را از تن درآوردم و یادگاریهایت را در جعبه‌ای بسته بندی کردم و با وسایلهای اضافی خانه، ته انباری گذاشتم.
تقویم سال جدید را که باز کردم، یادی از تو نکردم و بی اعتنا به تو سر سفره هفت سین نشستم. موقع خواندن دعای تحویل سال، طبق عادت هر سال برایت دعا نکردم. انگار خیلی چیزهای مهم‌تر از تو داشتم که برای آنها دعا کنم.


 

ادامه مطلب ...

بهار 89

اسفند ماه که شروع میشه ... صدایِ عطرِ بهار ُبه سادگی میشه ؛ شنید... انگار پاورچین، پاورچین با لبخندهای ملیح میاد، تو ایوان ُ از پشتِ پنجره ؛ دست تکان میده ... دقیقه های سرد، پشت سر هم زنجیر میشن ُ نورهای همیشه طلایی، بعد از عبورِ هر ابرِ سفید؛ اونا رو گرمتر میکنن...میشه با همه وجود، تو این هوای آلوده ی شهر ، نفس کشید و بهار را با همه وجود ِ زمینی حس کرد ... اینجا پشتِ پنجره ی همیشه ساکت، میشه بهار ُ حس کرد و به فردا امید بست . 



پی نوشت: حالا که بهار میخواد بیاد ما هم میخواهیم اینجا یه سفره 7 سین بچینیم!

شما برای سفره 7 سین  کوپه شماره 13 از قطار زندگی چی میآرید ! ؟


بهار     مریم    مطهره     بانو     ارغوان     روزبه      خودم  ****    سروش   سارا

سمنو  سنبل     سرکه   سکه   سماق    سیب     سنجد ****    سبزه     آب


پی نوشت۲: از همه دوستان که سینه هاشونو به من قرض دادن تا هفت سینم کامل شه, ممنونم .مدیریت بلاگ سال خوبی رو براتون آرزومنده. بازم ممنونم که سینه هاتونو به من دادین , منظورم همین سین هاتونه

                                                                                            


                                             1:بابای مینا  2:بابای بهار 3:بابای ارغوان


منم مثل آقا ( قربونش برم ) که لحظه تحویل سال پیام میدن , میخوام امسال رو سال  " عاقلانه انتخاب کن , عاشقانه ادامه بده " نامگذاری کنم.


رنگ زندگی

اگر بگویم وجودت گرمی بخش زندگیم نیست دروغ گفته‌ام، اما چگونه می‌توانم اینطور آرام و صبور به انتظارت بنشینم وقتی نمی‌دانم پس از طلوع آفتاب کدامین روز به دیدارم خواهی آمد؟ نمی‌دانم چه کسی بر پیشانی من واژه انتظار را نوشته است که اینگونه باید تاوان این پیشانی نوشت شوم را پس بدهم؛ خاموش باشم

ادامه مطلب ...

حجة السلام والمسلمین . . .

وقتی برف به این سفیدی تو چند ساعت اینجوری کثیف
میشه دیگه از من چه انتظاری داری!؟


پی نوشت1:مامانم خیلی دوست داشت من آخوند میشدم

پی نوشت2:یکی یه استامینوفن یهم بده :-(

برای خودم

تو ترسی نداری از عشق و جدایی

                       می خوای پر بگیری به سمت رهایی


برای تو موندن دلیلی نداره

                      برات حرف رفتن شده راه چاره


پی نوشت: چرا هیچ وقت نموندم ؟

با اولین حضورش این پست پاک خواهد شد!

  


خوشحالم 2 باره اینجایی !

                                این گل برای شماست!

                                                       با ارزوی سلامتی همیشگی!


پی نوشت: من و جعفر و 11 بچه قد و نیم قد

مکث: اهنگ بلاگ  به خاطر حضورتون تغییر کرده


..........................................                      .........................................            .........................................


بعد نوشت: این همون مارمولکیه که صحبتشه!


                



پی نوشت: مطمئنا این پست پاک میشه !    فقط یه کمی خواستیم قضیه کش دار شه همین!


بعد تر نوشت:اگه ۵ نفر تا ۵ شنبه نظرشون این باشه که این پست پاک شه, حذف خواهم کرد!

شما تصمیم بگیرید!


آدم‌های مطبوع ملایم

از آدم‌های مطبوع ملایم باید دوری کرد. آدم‌های مطبوع ملایم ذره‌ذره آغشته‌ات می‌کنند. ذره‌ذره جان‌ات را مسموم می‌کنند. و عاقبت روزی فرا می‌رسد که به حضور زهر توی رگ‌هایت عادت کرده‌ای. و روزی فرا می‌رسد که مسموم شده‌ای، مسموم‌شان شده‌ای.


پی نوشت1: آدم های مطبوع ملایم = من

پی نوشت2: برای این روزهای او  . و همه آدمهایی که کنارم هستند

فراموشکار

چند وقت است دور و بری هایم کارها و حرفها و

دخترهایی را به من نسبت میدهند که اصلا یادم نمی آید

انگار زندگی یک کتاب دو جلدی شده باشد که
من از صفحه هشت جلد دومش بیدار شده باشم


پی نوشت : این رفتگره منم ( یعنی باباته)