آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

دسته شناسایی یا پدر نور بالا میزنی!

 

از مجموعه خاطره نوشت پدر سپهر در سالهای آتش  گریه  خنده  خون  

 

 

 من تازه امروز فهمیدم نوشتن تو خانواده ما ارثیه! امروز  بعد 20 سال خاک خوردن من 5 دفترچه خاطرات آقای رییس رو از جنگ ایران و عراق اوردم بخونم!  

 

 

 انتشار قسمتی از خاطراتی که 20 ساله کسی سراغ شون نرفته!

  

این پست بزودی up date خواهد شد!

چند روزی با باران

خاطره نوشت هم نشینی با باران , دریاجنگل  

 

 

تونل                                                                                      خیزش مه به سمت من 

ادامه مطلب ...

فعلا

برمیگردم و مینویسم بازم از اول مهر 

 

                                                    فعلا سلام بارون , دریاجنگل , شمال.....   

 

پی نوشت: یه دو سه روزی میرم شمال , یاد همتون تو این سفر همراه منه   ( الکی )

۱ مهر

              

مدرسه! 

 

امروز از کنار مدرسه ی ابتدایی که میرفتم بعد از کلی سال رد شدم . یه نگاه که به دیوار کردم همه چی یادم اومد ناخود اگاه خنده ام گرفت از شیطونی های بچگی . به دیوار نگاه کرم یادم افتاد هر وقت میرسیدم به دیوار مدرسه سایه ی افتاب رو که با قدم مقایسه می کردم می فهمیدم چقدر زود اومدم . ( هیچ وقت دیر نرفتم مدرسه) . یه نگاه دیگه کردم . وای خدا این پنجره ها که اون موقع برام اینقدر بلند بودن و فقط بچه های راهنمایی و دبیرستان دستشون بهشون می رسید چقدر کوتاه شدن . چقدر زود گذشت . چه خاطرات خوبی داشتم . یادش بخیر عجب دورانی بود . توی مدرسه سر کلاس های ابتدایی . توی مدرسه توی سر و کله ی هم میزدیم اما همدیگه رو نمی زدیم . دنبال هم می کردیم اما همدیگر رو نمی دووندیم . بازی می کردیم . بازی رو می بردیم خوشحال می شدیم اما از برد خودمون نه از باخت اونها . . با هم می خندیدیم اما به هم نمی خندیدیم . با هم بازی می کردیم اما همدیگه رو به بازی نمی گرفتیم . و خیلی چیز های دیگه
.
.
.
.
.
.
.
.
دفعه ی دیگه که از بقل مدرسه ام رد بشم
فکر کنم دلم بخواد اون پنجره ها هیچ وقت کوتاه نمی شدن  

 

پی نوشت: ۱ مهر روز تولد آقای پدر هم هست! فکر کنم جوراب نداره .... 

 

بعد نوشت: 1 مهر و بچه های شیطون و توپ هایی که بعد 3 ماه استراحت بالا پایین میپرن  

عید فطر

عید است ولی بدون او غم داریم       عاشق شده ایم و عشق را کم داریم  

    

 ای کاش که این عید ظهورش برسد        این گونه هزار عید با هم داریم  

  

پی نوشت:این نوشت بدون همکاری بهار امکان پذیر نبود

نظر بدین

چه طوره این قالب !   می پسندین شما؟   نظرات تون رو بذارید                 

 

 

گرچه من این تم رو عوض نمی کنم   ...... و  این پست هم حذف خواهد شد

Crazy Ways

تویی که با افتخار تمام تف میکنی تو صورت دوست پسر خائن سابقت..

فکر نمیکنم اونقدرام ناراحتش کنه چون این همون بزاقیه
که هشت ماه با عشوه با بزاق ایشون مبادله میکردی!




پی نوشت: هیچی...گربه

30

من آخرشم نمیفهمم این دسته صندلی تو سینما مال صندلی منه یا مال صندلی تو...
اینقدرم با انگشتم ور نرو فیلمتو ببین.. 

 

پی نوشت: باید کمی قدم بزنمو سیگار بکشم.

آخرش همینه

واسه پر کشیدن من خواستی آسمون نباشی
حالا پر پر می زنم تا همیشه آسوده باشی
دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون
نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون
واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه
وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه
تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره
ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره
ولی من می مونم اینجا با دلی که دیگه تنگه
می دونم هر جا که باشم آسمون همین یه رنگه

شاید فردا رنگ بهتری بیاره

اون لبخند مسخره زرد کنار اسمم  کار یاهو باید باشه،من اونجوری نیستم!
گفتم سو تفاهم نشه...