اگه یه روز بری سفر
بری ز پیشم بی خبر
اسیر رویاهام میشم
دوباره باز تنها میشم
به شب میگم پیشم بمونه
به باد میگم تا صبح بخونه
بخونه از دیار یاری
چرا میری تنهام میزاری؟
اگه فراموشم کنی
ترک آغوشم کنی
پرنده دریا میشم
تو چنگ موج رها میشم
به دل میگم خاموش بمونه
میرم که هر کسی بدونه
میرم به سوی اون دیاری که توش منو تنها نزاری
خداحافظ کمی غمگین
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاهام
اولین پست این قسمت بود قسمتی که به همین نام هم نامگذاری شده بود
اینجا خواهم نوشت از روزهای خالی از عشق
خداحافظ همین حالا
همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سادست
نه اینکه می شه باور کرد دوباره آخر جادست
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاهام
بدونی
بی تو
و
با تو
همین رسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ همین حالا