به من بگو که چرا باغ چشمانت بارانی بود؟ وقتی که صدای قدم های وداع را از میان قدم هایم شنیدی؟!!
به من بگو که چرا نخواندی غزل هایی را که من آرزوی شنیدنشان را داشتم؟؟! غزل های شیرین عشق! آیا آنها را می شناسی؟؟
همان غزل هایی که بر روی لبانت جاری نشد امّا من اکنون می نویسم آنها را از پس خاطرات نیمه روشنم.
دلم برایت تنگ است در حالی که تو نیستی و من نمی دانم که در کنار کدامین تکیه گاه نشسته ایی؟؟؟
من دیدم اندوه بزرگت را از میان خواب های طلائی ام و گشتم به دنبال روح غمگینت در میان خانه های بلند و بدون پنجره ایی که در خواب می دیدم. تو چی ؟ آیا آمدی؟ آیا درب خانه ی قلبم را کوبیدی؟؟
من هنوز همان پری ام، امّا با بالهای شکسته و با چشمانی خیس که می نویسد بر روی بال های شکسته اش !!!
همان منی که عهد کرده بودم که بنویسم از عشق. امّا نه هرگز برای تو. من نوشتم از زمانه، از خاطراتم، از عشق های دروغین و از پرنده های سپید و خسته امّا هرگز از تو ننوشتم.
ولی اکنون بدون هیچ دلیلی در این شب عجیب از تو می نویسم!!
از تویی که نیستی و گم شده ای در شلوغی رویاهای خوب و بد من و نمی دانم، شاید گم شده ای در میان روزهای زندگی ات.
امّا بعد از این همه سال نوشتم از تو. بدون این که بخواهم.
نمی دانم که آرزوی دیدنت را داشته باشم یا شب های دلتنگی ام را؟؟؟
امّا این را خوب می دانم که داشتن یاد ِ باغ سبز و خیس چشمانت برایم کافی است.
شاید این نوشته وداعی بود برای جدایی ام از تو و یا شاید پیوندی بود دوباره!! امّا اسمش را وداعی دوباره با تو خواهم گذاشت.
وداعی که من را به تو نزدیک تر از همیشه کرد و در عین حال دور تر و دور تر...
نامه های بی نشان
امضا ۰۰۴
کدپستی اختصاصی من : سمنان 175_35145 ( همینو که بنویسی به دستم میرسه )
و من گم می شدم در شلوغی..............
من هم گم شدم
خدایـــــــــــــــــــــــــــا کمکم کن
"از تویی که نیستی و گم شده ای در شلوغی رویاهای خوب و بد من و نمی دانم، شاید گم شده ای در میان روزهای زندگی ات"
دیوونه شدم دیگه
نگاهم کن که من رو به سقوطم
نه این من نیست منی که روبه روتم
بزار همه ببینند آسمونم بی فروغه
بزار مردم بدونند که ستارشون دروغه
یه کاری کن یه کاری کن نگو سهم من این بوده
نزار از هم بپاشم من از این تکرار بیهوده
یه کاری کن یه کاری کن که می ترسم از این آوار
یه کاری کن اگه دستات هنوزم ناجیه ای یار
این منم پر شکسته ، خسته ی خسته
از خودم بیزار و از هموار شکسته
ببین اسیره بن بست جنونم....
من اگه هنوز میخونم واسه خاطره دل توست
شعر من صدای غم نیست هم صدای حسرت توست
عزیزم اگه خزونم واست از بهار میخونم
تو رو تنها نمیذارم گرچه تنها جا میمونم
اگه تو شبای سردت با خودت تنها میشینی
من برات میخونم از عشق تا که فردا رو ببینی
اگه هم صدای اشکی واسه آرزوی بر باد
من برات میخونم ای گل نو بهارو نبر از یاد
همه دلخوشیم به اینه که تو یادت موندگارم
گر چه عمریه تو این دشت یه خزونه بی بهارم
میشه نزدیکتر از قبل باشیم و می خوام نزدیکتر باشم به تو هر چند میدونم سهم من از تو جدایی و خاطرات خوبی هست که با تو دارم همه خاطرات شبانه هامون و لحظه های خندیدن ما با هم همیشه با من میمونه
پس تا لحظه وداع که نمیدونیم کی میرسه به تو نزدیکتر و نزدیکتر از قبل خواهم بود ...
من حال...ا که بالاخره نوشتی تنهات نمیذارم
اینو به تو قول میدم اسمونیترین دوست من