آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

برم خونه انتخاب کنم یا روی دریا یه قایقه...

اینکه صدای نفس نفس زدن تو رو بشنوم

و تو چشمای بانمکت نگاه کنم

درست وقتی داری با ریتم منظم حرکت بدنت  نفس نفس میزنی

و اون لبخند مخصوص به خودت که کمتر از دوثانیه طول میکشه

و بعدش انگار که خجالت کشیده باشی , چشماتو میبندی

و حرکتت تا چند ثانیه متوقف میشه

حس فوق العاده ایه، فوق العاده، فوق العاده، فوق العاده، فوق العاده

فوق العاده، فوق العاده، فوق العاده، فوق العاده

فوق العاده، فوق العاده، فوق العاده، فوق العاده

مرسی واسه بوسه های بعدش

 

پ.ن. تو داری چیکار میکنی با من!


 

 

بعد نوشت:این دفعه بهت نگم دیگه , خودت یه چیزی جا بذار ...

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ

هاااااااا؟
هوووووم؟
آها....


بقیه داستان در قسمت های بعد !!!!

مریم چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ

حس فوق العاده ...حسیه که... واقعا فوق العادست :)

خوشگل بود (تو داری چیکار میکنی با استعدادت؟حیییییییییییییییف میشی ها)

[ بدون نام ] دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ق.ظ


سلااااااااااااااااااااام کوچک من !
نمیدونی !
نمیدونی چند بار روی آیدیت دابل کلیک کردم !
نمیدونی چند بار برات نوشتم از دلتنگیم!
نمیدونی چند بار نوشته هامو برات نفرستادم!
نمیدنی چند بار پنجره ی عکستو ندیده بستم !
سپهر میگه من خیلی پر حرفم اما...
چند روزه؟ چند ساعته ؟؟؟
خیلی وقته حرفی نزدم !!!

دانش دوست ما شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 ب.ظ http://daneshdostema.blogsky.com

سلام
خوش حال میشم از وبم دیدن کنید و نظر دهید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد