آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

رنگ زندگی

اگر بگویم وجودت گرمی بخش زندگیم نیست دروغ گفته‌ام، اما چگونه می‌توانم اینطور آرام و صبور به انتظارت بنشینم وقتی نمی‌دانم پس از طلوع آفتاب کدامین روز به دیدارم خواهی آمد؟ نمی‌دانم چه کسی بر پیشانی من واژه انتظار را نوشته است که اینگونه باید تاوان این پیشانی نوشت شوم را پس بدهم؛ خاموش باشم

و دم نزنم و برای گشایش کارهایم فقط دست به دعا ببرم. نمی‌دانم کدام طلسم را به تقدیرم بسته‌اند و کدامیک از خدایان شوم زندگیم را نفرین کرده‌اند که دشمنانم را شاد و می خوار می‌بینم و خودم را اینسان حقیر و بی مقدار!! با دنیایی آرزوی بر باد رفته؛ به امیدی که روزی دری به روی روزگار سیاهم گشوده شود....! با تو سخن می‌گویم. تو را که رنگ زندگی خطابت می‌کنم. قرار بود به زندگیم رنگ سپید بزنی اما اکنون چشمانم جز سیاهی مقابل خود نمی‌بیند. جسارت دستانت کو که روز نخست با من از سپیدی سخن گفت و به شبهایم نوید خورشید داد؟ اگر بگویم بی تو شاد زندگی می‌کنم دروغ گفته‌ام، اما اینسان که خودت را باخته‌ای، نمی‌توانی شادی را برایم به ارمغان بیاوری. وجودت را مثل روزهای گذشته برایم شعله ور کن تا از حرارت قلبت آتش بگیرم و خاکستر شوم. به زندگیم رنگ طراوت بزن.... سپیدم کن...   


                                                                                                   نامه های بی نشان

                                                                                                                 ۰۰۲

نظرات 23 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:07 ب.ظ

بالاخره نفس کشید این وبلاگ نیمه جون!
متنی که نوشتی آدمو متاثر می کنه.دلم می خواست ۴ تا فوش بهت بدمو بگم :دیدی بالاخره آمد به سرت؟ولی دلم برای سیاهیه روزگارت سوخت..
حالا که دل دادی .مراقب احساست باش.امیدوارم رنگ زندگیت .وعده ی سپیدیت برگرده .

آرزو می کنم زودتر آهنگ بللگت شاد بشه!...:)(

یه عمری داد زدم که پست های نامه های بی نشان برای هیچ فرد واقعی نوشته و پست نمیشه!
من از خیالم مینویسم! برای یه آدم مجازی! که همیشه هم برگشت میخوره!
FEK KONOM GOFTOM 100 BAR
NOGOFTOM؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر کنم تنها کسی که درک میکنه چی میگم سارا دوست شما باشه! :-)

اهنگ بلاگمم هم خوبه ! راضیم ازش!
زندگی ادامه داره تو همه سردی های روزگار !!!

bahar چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

انتظار خیلی سخته ولی به انتظار وصال نشستن شیرینه.
امیدوارم رنگ زندگیت همیشه پاک و سپید باشه عزیز دلم.

م ی ن ا پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ب.ظ

چو دریائی که خاموش است وآرام
خموش و ساکت و اُفـتاده مـوجم
نه طــوفانی ز خـشمم در بگیرد
نه موج ِ خـشم من آید به اوجـم
به نـرمی همـچو دریای خـموشم
که از تن خستگی ها ، بی خروشم
نه مــوج خــشم من، آید به سـاحل
نه لــرزد ، قایقـی بر روی دوشـم
هــمان دریا بود آرام و خـاموش
که عمُـقی بیشتر دارد درونــش
و گر خـاموشی ا ش گـیرد درازا
سـکوتی نیست بر خــشم وجنونش!
که گـر خـشمی بگیرد ... ناگــهانی
ز بهُــت سینه بر جـایـت بمانی
چنان غــُرّنده وبی تاب ووحشی ست
که نـتوانی زاو ، خشـمش برانـی!
مــن آن دریـای آرام و خـموشم
که در دل ، شــیون و فـریاد دارم
اگر چنـدی سـکوتی برگزیـدم
بدنبـال خــودم , بیــداد دارم
به پشــتم ، قایقی از رنج واندوه
شـناور بوده با، پاروی تقــدیر
کــنم ویـرانه ، روزی قایـقم را
رهانـم سینه را از قـید زنجـیر
که من آخر ز کـین , این سکوتم
به موج خشم خود دیوانه گردم
به آشـوبی برون ریزم غم خویش
زخــشمم باهــمه , بیـگانه گردم
در آندم کس حریف قلب من نیست
که طوفانم ، هیاهوئی ، ز درد است
ز بغص و کینه و افسردگی هاست
زقلبی مانده در دنیای سرد است


همه چی میشه مثل قبل بهت قول میدم موشی جونم

رهانـم سینه را از قـید زنجـیر

؟؟؟

واه! چی رو به رهانی؟ :-O

toxin_sara_shz پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ب.ظ

چند روزیست که قلبم ترکی خورده عمیق
و برا ی این درد جز تلاقی نگاه من و تو مرهم نیست
گرچه هربار که میبینمت از دور کمی
دلم از لحظه ی قبل بیشتر می شکند
ولی انگار برای دل بشکسته من
عبرتی نیست کزان درس فراگیرم چند
دوست دارم بنشینم یک روز
سبدی از گل و خورشید ببافم با عشق
بعد از آن دست پر از مهر تو را
با همه شوق بگیرم در دست و سبد را به تو تقدیم کنم
دوست دارم بنشینم پیشت غرق در آبی قلبت بشوم
آنقدر با همه ی شوق صدایت بزنم
که تو بیدار شوی تا بفهمی که چه کردی با من!!!!!!!!!!۱
ای همه روز و شبم
چند وقت است که از دست تو همواره شبم!!!!!!!
همه جا تیره و تار همه جا سرد و سکوت
دوستت دارم گرچه تو قلب مرا می شکنی
دوستت دارم چون که تو مایه ی افکار منی
دوستت دارم چون که تو ریشه ی گفتار من و شعر منی
پس تو هم سرد مشو باز هم گرم بمان
باز هم مثل خوشی ها که گذشت
در کنار من و این قلب ترک خورده بمان......

........................................................
او روز دیگه این نامه ها با مهر قرمز رنگ اداره پست برگشت نمی خورن.مگه نه؟

آره شاید روزی دیگه این نامه ها مهر قرمز برگشت نخورند :-)))

خدا رو چه دیدی!!! :-)

به نظرم تو همیشه این نوشته ها رو دوست داشتی! نامه های بی نشان

مریم پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ب.ظ

اتفاقا سارا بهم گفت :....
منم واسه اون آدم خیالی می گم دیگه!!!چرا ان قد خشن جوابمو دادی.اصلا به من چه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! .هر چی دوست داری بنویس .بای

:-)

م ی ن ا جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ق.ظ

اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند،
اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند،
اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد،
اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند،
اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد،
اگر مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست،
اما، اگر عزت نفس نداری، پس بدان که هیچ نداری.


این چند تا جمله از گوته رو یکی از بچه ها واسم فرستاده بود
گفتم تو هم خوشت میاد ازش واست نوشتمشون

ولی من خوشم نیومد!

مریم جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:17 ب.ظ

می خندی؟منم بلدم :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

من جولو جولو با اون آدمه خیالی خوشوقتم.چطوری عزیزم؟(پاک زده به سرم!!:|)..........)

مریم جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:48 ب.ظ

میگما :چیزی تا پایان سال ۸۸ نمونده.نمی خوای وبلاگ تکونی کنی؟!!:)

مطمئنا تکونی داریم!
مطمئنا سال جدید آدمای زیادی میرن , آدمهای جدید هم اضافه میشن!

:-) فضول نباشید تا وقتش!

moti جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:16 ب.ظ

مریمی سعید
مگه شما اشنای مشترکی غیر منم دارید !؟
کدوم سارا؟

مریم شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ق.ظ

واه .موتی جون مگه تو سارا نیستی !.من فکر کنم منظور سپهر تو بودی.!!

هه هه پس خونی تکونی داریم....جااااااااااااااااااااااااالبه
منم که کنجکاو ! که می رسد وقتش؟

toxin_sara_shz شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ

آره دقیقا منم همین سوال رو می خواستم از مریم جون بپرسم

آخه من تازه از اینجا مریم جون رو میشناسم و هیچ وقت خارج از اینجا با هم صحبت نکردیم نمی دونم چرا مریم جون میگم که من در مورد ...... با ایشون صحبت کردم
واقعا نمی دونم


آره سعید من خیلی این نامه ها رو دست داشتم و دارم

چون خودمم می خوام که بنویسم واسه یه بی نشان.و این نامه ها خیلی برام دوست داشتنیه

مریم شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:07 ب.ظ

چی میگید شما؟؟؟من که قاطی بودم قاطی تر کردم.!!!
من مطمعنم منظور سپهر موتی بوده ...موتی همون ساراست که اسم آیدیش ساراست.منظور یه سارای دیگست...اون سارا یعنی موتی ...نه toxinسارا....(چه قاطی پاتی شد)
ای بترکید شما این همه اسم...موتی یه اسم دیگه بلد نبودی واسه آیدیت بزاری؟!!
toxin jan man maryam...shoma sara+moti ...moti hamon sarast ....: )

خدا همه ی ما رو شفا بده!
همه

toxin_sara_shz یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:00 ب.ظ

من سارا بودم ، هستم ، و خواهم بود.

و هیچ وقت موتی نبودم و نخواهم بود

من سارا از سرزمین شیراز تبیعیدی به کویر سمنان

البته سپهر بهم میگه مسافر ، مسافری که همشهری شده

تو چرا چیزی نمیگی؟ سپهر تو که همه رو میشناسی

مریم دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

من یه آدم بسیار ملایمم ...از موتی بپرسید...
چرا همه با من دعوا می کنین؟:(
همه ی ایران سرای من است.
سارا جان شما عزیز مایی ....
سپهر ببین چه آتیشی می سوزونی...من که می دونم تو چی گفتی...ولی یه جوری می گفتی بقیه هم متوجه می شدن...
ای هوااااااااااااااااااااار....
چرا طبع لطیف منو عصبانی می کنید.
من عاشق این زندگی و این دنیام و همه ی همه ی همه ی آدما رو دوست دارم.
بابا سپهر پس چی شد این سفره ی هفت سینت تا ما همه دورش جمع بشیم ...با هم آشنا بشیم ...سوتفاهم پیش نیاد.
بهااااااااااااااااااار در راههههههههه ....واسم دست تکون بدید!!!
(آخ دندونم):|)بخندید.

شادی کنید!

شما انگاری ۷ روز هفته رو جمعه تشریف دارید!

واسه ۷ سین هم حتما! :-)

[ بدون نام ] دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:39 ب.ظ

از الان بگم سمنوشو من میارمااااااااا!!!!
باشه سپهر؟
آخه من سمنو خیلی دوست دارم:-)

م دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:06 ب.ظ

یعنی که چی ؟خودت تعطیلی!بی تربیت.:(

moti سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:36 ب.ظ

بی مزه
چرا نظر منو نچاپیدی
چیه بدت اومده بت گفتم بچه
خوب به من چه خودت بچه بازی در آوردی

کم پیش میاد نظری تایید نشه!

این نظر شما از اون کم پیش میآدا بود!

مریم سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:21 ب.ظ

سمنو خور !سنبلش با من!:|)) (من با سپهر قهرم)چیه خوب برگشتی به من می گی تعطیلی هر چند اگه تعطیل نبودم اینجا نبودم:)

moti چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ق.ظ

ایششششششششش

toxin_sara_shz چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:24 ب.ظ

جای من رو هم خالی کنید.

آخه من نیستم دارم میرم سفر

ولی اگه بودم آب میاوردم سر سفره هفت سین،درست آب سین نداره ولی نشانه ی روشنایی، پاکیه

پس به یاد آب سفره ی هفت سینتون به یاد سارا هم باشد
یاتون نره دعام کنیدا
خیلی زیاد

سپهر منو یادت نره ها.می کشمتون اگه برگشتم ببینم منو یادتون رفته

قربونه همتون

فردا هم هستم ولی بعدش دیگه میرم

toxin_sara_shz چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ب.ظ

راستی من هم سین دارم سارا هستم دیگه

پس دیگه اصلا نباید یادتون بره :D

مریم پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:57 ب.ظ

قربون سین سارا جون...من که حتما برات دعا می کنم .تو خودت پاکی با آب محو می شی که:)

مریم پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:02 ب.ظ

راستی سپهر یا سعید هم سین داره ها...م هم شبیه س هستاااااااااااااااا....(ها ها ها)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد