آخرین برگ پاییز ساقه اش را رها کرد و در هزارپیچی نادیدنی رقصان به استقبال سیاهی زمین رفت...
چطور رهایم کردی؟ آیا بازتاب پنهان تاریک ترین اندیشه هایم تو را ساخته اند؟
رزها در میان انگشتانم رنگ می بازند...چگونه نگاهم را در پس غبارِ سیاه خاکستر گم کردی؟...
آنچه را لمس نتوانم کرد از برای من نیست، همچو ابر های سرگردان گردباد اندیشه هایم، همچو
سرمای شکنندهی انگشتان ظریفت، همچو آتش روان تماس لبهایت...
ای بابا !
قشنگ و غم انگیز!
مثل همیشه
مسحور نوشته هاتم
خدا گریه ی مسافرو ندید...
جاده اسم منو فریاد می زنه می گه امرز روزه دل بریدنه !
جاده آغوششو وا کرده برام منتظر مونده که من باهاش بیام قصه ی تلخ خداحافظی رو می خونم با این که بسته هست لب هام!پشت سر گذاشتنه خاطره هام همه ی عشقو دل بستگی هام خیلی سخته ولی چاره ندارم ..جاده فریاد می زنه :بیییییییییییییییییییییااااااااااااااا!
واه ه ه ه ه ه
واه نداره
یاد کردم گوگوشو!
ای بابا سلام !
تو یه هم زبونی یه مهربونی برای قلب تنهام عاشقونه می خونی !تو فصل بهاری خزون نداری تو شوره زار قلبم آرزو رو می کاری!حالا بخون تا بدونم هم صدا هستیم ...
لحظه خداحافظی .....
ـلحظه خدافظی به سینه ام فشردمت اشک چشمات جاری شد دست خدا....
ـکی اشکاتو پاک می کنه شبا که قصه داری؟دست رو موهات کی می کشه وقتی منو نداری!شونه ی کی...
ـسرتو بزار رو شونه هام خوابت بگیره بزار تا آروم دل بی تابت بگیره بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره حتی من از شنیدنش گریم می گیره!...
ـیه کاری کن که می تونی یه خونه شو تو ویرونی از این بیشتر نپرس از عشق نمی دونم نمی دونی!...
ـاین آهنگو می خوام بخونم که بگم به اون عشق کثیف عشقی که تو خیانت انگار نیست واسش حتی یه حریف !می خوام بدونی که از وقتی رفتی جاتو یکی دیگه گرفت!...
یکی بیاد پیشم که عشقش پاکه مثل یه فرشته!
چقدر غمگین بی خیال بابا(بابا شده تیکه کلاممآ)...گل پری جون گوش بدیم شاد شیم! به قول ستایش:خاک بر سرم:منو گل پری جون!