![]()
مدرسه!
امروز از کنار مدرسه ی ابتدایی که میرفتم بعد از کلی سال رد شدم . یه نگاه که به دیوار کردم همه چی یادم اومد ناخود اگاه خنده ام گرفت از شیطونی های بچگی . به دیوار نگاه کرم یادم افتاد هر وقت میرسیدم به دیوار مدرسه سایه ی افتاب رو که با قدم مقایسه می کردم می فهمیدم چقدر زود اومدم . ( هیچ وقت دیر نرفتم مدرسه) . یه نگاه دیگه کردم . وای خدا این پنجره ها که اون موقع برام اینقدر بلند بودن و فقط بچه های راهنمایی و دبیرستان دستشون بهشون می رسید چقدر کوتاه شدن . چقدر زود گذشت . چه خاطرات خوبی داشتم . یادش بخیر عجب دورانی بود . توی مدرسه سر کلاس های ابتدایی . توی مدرسه توی سر و کله ی هم میزدیم اما همدیگه رو نمی زدیم . دنبال هم می کردیم اما همدیگر رو نمی دووندیم . بازی می کردیم . بازی رو می بردیم خوشحال می شدیم اما از برد خودمون نه از باخت اونها . . با هم می خندیدیم اما به هم نمی خندیدیم . با هم بازی می کردیم اما همدیگه رو به بازی نمی گرفتیم . و خیلی چیز های دیگه
.
.
.
.
.
.
.
.
دفعه ی دیگه که از بقل مدرسه ام رد بشم
فکر کنم دلم بخواد اون پنجره ها هیچ وقت کوتاه نمی شدن
پی نوشت: ۱ مهر روز تولد آقای پدر هم هست! فکر کنم جوراب نداره ....
![]()
بعد نوشت: 1 مهر و بچه های شیطون و توپ هایی که بعد 3 ماه استراحت بالا پایین میپرن
![]()
خیلی خوشگل نوشتی
راست میگی حالات که فکر میکنم دل منم برای اون دوران تنگ شده
deletun mitune besuze ke bande hanuz 3sal daraw:Dvali kheili naz neveshte budid
واسم هیچ چیزی قشنگ تر از اول مهر نبود خصوصا تو دوران ابتدایی و راهنمایی خیلی دوست دارم یه بار دیگه راه مدرسمو تا خونه طی کنم و یاد اون روزا بیفتم ولی اگه زمونه بزاره
ممنون از نوشته هات عالی بود
قهرو آشتی های چند دقیقه ای!
دسشویی های مدرسه!
مهربون بودم با همه ...ساکت ...بی سرو زبون...
تنبیه شدن !
پشت در کلاس موندن!
این آخری ها شیطونی کردن !
لحظه هایی که هرگز فراموش نمی شن ...
زنگ :انشا و نقاشی تنها ساعت هایی که من دوست داشتم !
متن خیلی قشنگی بود.روزی که تو داشتی میرفتی مدرسه بهم گفتی تو هنوز کوچولویی ولی من بزرگ شدم و دارم میرم مدرسه و حالا....