آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

به دنبال مه یا فیخ


دیروز با بروبچ  رفتیم طرف جنگلهای فینکس و روستاهای بند و بند

به دنبال مه تا عمق کوهها پیش رفتیم تا جایی که تموم مه بالای سرمون بود

اصلا فکرشو نمیکردم با اخلاف دمایی این چنینی مواجه بشیم اونم تو تابستون! فوق العاده بود

 اونها رفتن طرف جنگلهای اطراف و من بالشت جونمو اوردم که کمی استراحت کنم 

(با این که من پشت رول نبودم ولی خسته شده بودم) یهو دیدم یکی داره صدام میکنه میگه پاشو خوابالو  اینجا هوا داره خیلی سرد میشه الانه که بارون بزنه ... چشامو باز کردم گفتم من چند وقته خواب (هچچچچچچچچچچچچ)   یدم؟


 این بود خاطره یه روز دنبال مه یا چی شد که فیخی شدم!


(الان دو روزه که فیخی شدم و مامانم برام سوپ درست میکنه)



نظرات 9 + ارسال نظر
م ی ن ا دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:50 ب.ظ

چه گلای قشنگی اینا رو واسه کی چیدی؟
امیدوارم همیشه بهت خوش بگذره حتی اگه فیخی بشی

خوب معلومه که واسه تو چیدم خانووووووم ( ا ل ک ی ) :-d

مریم سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:41 ق.ظ

کجای این گل ها قشنگ مینا جون!...قشنگ هستنا ولی کنار هم مسخره ان ...ولی اون عکس دومیه از بالا( راست)خیلی رویایی ...مگه فیخی بودنت با فیخی نبودنت فرقی داره؟!...
یه کوچولو بهت حسودیم می شه!حتی اگه مثل تو فیخ فیخی شم !...زود زود خوب می شی...
داداشی شاد باشی.

همش دلم میخواد بگم
ولی باز......................... (نا مفهوم)

مریم سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ب.ظ

ها؟چی می خووای بگی؟!ولی باز...؟...
بزار حدس بزنم...
می خوای بگی مریم با این طرز نظر دادنت اصلا نظر نده...آرررررررررررررررررررررررررررره؟
یا...اصلا نمی تونم حدس بزنم....اگه نگی از کنجکای می ترکم ...ببین دارم جلو همه دوستان اعتراف می کنم که اگه نگی می ترکم ها ...پس بگو ... بخند ای همیشه آسمونی

. سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ

نوووووووووووووووچ!برام مهم نیست!خیلی وقت دیگه هیچی مهم نیست!

م ی ن ا سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ب.ظ

مریم جون اگه به خدا اعتقاد داشته باشی میبینی که هیچ افریده ای زشت و مسخره نیست
حتی همین گلهایی که ممکن هست یه روز هم عمر نداشته باشن
به زیبایی خالق این همه زیبایی فکر کن
مراقب حودتون باشین
به خصوص تو اسمونی

مریم جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:57 ب.ظ

عزیزم ...مینا جون ...شما من نمی شناسی ...بیشتر از هر کسی هر چیزی که خدا آفریده دوست دارم ...اما...راستش حرفم پس می گیرم اون گل ها سلیقه ی من پاسخ گو بود ...فقط خوواستم دل تو نشکنه (این که سپهر گفته بود (ا ل ک ی)این بدون اون چیزی که خدا آفریده طبیعیش قشنگ ...دست نخورده...

مریم شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ق.ظ

چرا نذاشتی جواب منو واسه مینا خانم...
این که ندیده و نشناخته چه زود قضاوت می کنه در مورد آدما ...
چه زود بلند گوی نصیحتو می گیره دستش!جار می زنه از چیو چی !
با این حال من واسه مینا احترام قایلم و خوشحالم که یکی این جا هست تا دم از اعتقاد بزنه...مینا جون همه گلای دنیا تقدیم روح لطیفت .

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام مریم جون من نمیخواستم نصیحت کنم
حالا تو زود قضاوت کردی
سپهر منو خوب میشناسه
من از حرفای اون ناراحت نمیشم چون خیلی صمیمی هستیم با هم
من کسی نیستم که بخوام جار بزنم از چی و چی .... شما هم نشناخته قضاوت کردین
این حرفای شما و قضاوت تون خیلی بیشتر از حرفای سپهر دل ادما رو میشکنه
فکر میکردم با شما و دوستای سپهر دوستم ولی میبینم که با سپهر تنها دوستم اونه که اسمونیه

اگه ناراحت شدین معذرت

موفق و پیروز باشین
شما هم محترمید برای من و مرسی به خاطر گلهای دنیا

الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بمیرم که هیچ وقت ازم دلگیر نمیشه!!!

مریم پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:14 ب.ظ

ای بابا تو هنوز اینا رو بر نداشتی!
عجب بچه بازی ای !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد