کوپه شماره ۱۳ از قطار زندگی
خانه من روایتگر خاطرات زندگیم است
از دیدگاه خودم ! همین!
خانه من پر است از اتفاقات شیرین و تلخ!
خانه من پر است از احساس ناب عاشقی!
خانه من امن و امان است
و همیشه درش باز است! بفرمایید داخل!
قدمتان روی چشمهایم
ادامه...
سلام دوست عزیز سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی علمی ، تخصصی و عمومی، با نام انجمن پارسیان را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم. خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید . می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید. مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند. منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید. http://parsianforum.com
اخ دورانی که گذشت بی هیاهوی زندگی جنگلی بچگیمونو میگم
سپهری که دیگه پر هیاهو نیست شیطون نیست سپهری که دیگه خیلی کم میخنده
آسمونی دوست من خندیدن و یا سکوت تو هر دو برای من با ارزش هست و فرقی نداره کدوم رو به من هدیه بدی این روزا منم شیطونی نمیکنم نمیخندم شلوغ نمی کنم منم عوض شدم این جوری نبینمت ؟؟؟؟؟؟؟؟ تو هر لحظه در کنار منی نیازی به دیدن نیست می دونم از نبودنم خوشحالی ولی من نمی خوام فقط توی شادی کنار دوستام باشم همیشه دوست منی حتی اگه نخوای
همیشه مداد رنگی یه خاطره بد رو یادم میاره ، بچه که بودم یه روز همون اوایل سال مداد رنگی سبزم گم شد، بچه گی هام یه دختر خجالتی بودم! خیلی هم محدود فکر می کردم. تموم سال نه از کسی مداد قرض گرفتم نه حتی یه درخت تو دفتر نقاشیم پیدا می شد. الان حسرت این رو می خورم که کاش یه درخت رو به رنگ دیگه می کشیدم. شاید زرد شاید آبی.... اگه یه روز مداد سبز بچه خودم گم شد براش نمی خرم یادش می دم صفحه نقاشی مال خودشه مداد رنگی هاشو تو دستش بگیره و بشه ملکه صفحه نقاشیش. رنگ کنه..... کوه بنفش، گل آبی، آدمای خاکستری ، درخت صورتی. یادش می دادم خیالاتش قشنگ تر از واقعیت. یادش می دادم اگه می خواد واقعیت رو بکشه یه جوهر سیاه بگیره تو دستش و بریزه رو صفحه. نه جمله آخرو یادش نمی دادم می ذاشتم فکر کنه زندگی آبیه!!!
با هر رنگ می تونی دل یه نفر رو بدست بیاری و حتی دلش بشکنی ....همه ی رنگ ها زیباست اما در جای خاص و در زمان مناسب ...من بنفش دوست دارم آخه مرموز...سپهر رنگ تو رو نتونستم بشناسم آخه هر لحظه یه رنگی ...بیشتر قرمز
کوچیک که بودم یه جعبه مداد رنگی داشتم. نقاشی میکردم باهاش.... نقاشیهای رنگی روزها گذشت دونه دونه گم شدن. (همیشه مداد رنگی یه خاطره بد رو یادم میاره ، بچه که بودم یه روز همون اوایل سال مداد رنگی سبزم گم شد) خاکستری تنها رنگیه که تو جعبه مداد رنگیم مونده!!!! مدتهاست همه نقاشی هام خاکستری اند.(سپهری که دیگه پر هیاهو نیست شیطون نیست سپهری که دیگه خیلی کم میخنده)
سپهر عزیز زیباست، مثل خاطراتمون ،درسته کم بود ولی زیبا بود سپهرم قشنگه، عین دلتنگی هات پر معناست، مثل اسمت جذاب، مثل افکارت دوست، دارم که بیشتر بنویسی تا بیشتر بشناسمت هنوزم دلتنگه دلتنگی هاتم گلم............
سلام دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی
علمی ، تخصصی و عمومی، با نام انجمن پارسیان را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم.
خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید .
می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید.
مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
http://parsianforum.com
اخ دورانی که گذشت بی هیاهوی زندگی جنگلی
بچگیمونو میگم
سپهری که دیگه پر هیاهو نیست شیطون نیست
سپهری که دیگه خیلی کم میخنده
آسمونی دوست من
خندیدن و یا سکوت تو هر دو برای من با ارزش هست و فرقی نداره کدوم رو به من هدیه بدی
این روزا منم شیطونی نمیکنم نمیخندم شلوغ نمی کنم
منم عوض شدم
این جوری نبینمت ؟؟؟؟؟؟؟؟
تو هر لحظه در کنار منی نیازی به دیدن نیست
می دونم از نبودنم خوشحالی ولی من نمی خوام فقط توی شادی کنار دوستام باشم
همیشه دوست منی حتی اگه نخوای
همیشه مداد رنگی یه خاطره بد رو یادم میاره ، بچه که بودم یه روز همون اوایل سال مداد رنگی سبزم گم شد، بچه گی هام یه دختر خجالتی بودم! خیلی هم محدود فکر می کردم. تموم سال نه از کسی مداد قرض گرفتم نه حتی یه درخت تو دفتر نقاشیم پیدا می شد. الان حسرت این رو می خورم که کاش یه درخت رو به رنگ دیگه می کشیدم. شاید زرد شاید آبی....
اگه یه روز مداد سبز بچه خودم گم شد براش نمی خرم یادش می دم صفحه نقاشی مال خودشه مداد رنگی هاشو تو دستش بگیره و بشه ملکه صفحه نقاشیش. رنگ کنه..... کوه بنفش، گل آبی، آدمای خاکستری ، درخت صورتی. یادش می دادم خیالاتش قشنگ تر از واقعیت. یادش می دادم اگه می خواد واقعیت رو بکشه یه جوهر سیاه بگیره تو دستش و بریزه رو صفحه. نه جمله آخرو یادش نمی دادم می ذاشتم فکر کنه زندگی آبیه!!!
هر رنگ یه غصه
هر رنگ یه قصه
هر رنگ یه برگ از دفترچه نقاشیه زندگی
نمی دونم چند تا از رنگ ها رو دارم؟
چند تا گم شده؟
شاید فقط یک رنگ مونده یاشه
......
خاکستری
تو این حرفا رو زدی چون میدونستی چی میخوام بنویسم!!!!!
خاکستری.......
با هر رنگ می تونی دل یه نفر رو بدست بیاری و حتی دلش بشکنی ....همه ی رنگ ها زیباست اما در جای خاص و در زمان مناسب ...من بنفش دوست دارم آخه مرموز...سپهر رنگ تو رو نتونستم بشناسم آخه هر لحظه یه رنگی ...بیشتر قرمز
قرمز!!!
قرمزی ها چه جوری اند؟
سلام
تو قرمز نیستی سپهر
خاکستری هستی رنگ یه اسمون ابری
به من یه سری بزن بعد تو بگو که من چه رنگی هستم
برگرد به رنگ آبی که هم خودت و هم خیلی از دوستات دوسش داشتین
سپهر آبی خیلی دوست داشتنی تر بود
آسمونی بمون
آسمونی بهترینه
kheyliiiiiiiii ghaashang boooooooood
mersiiiiiiiiiiii
کوچیک که بودم
یه جعبه مداد رنگی داشتم.
نقاشی میکردم باهاش.... نقاشیهای رنگی
روزها گذشت
دونه دونه گم شدن.
(همیشه مداد رنگی یه خاطره بد رو یادم میاره ، بچه که بودم یه روز همون اوایل سال مداد رنگی سبزم گم شد)
خاکستری
تنها رنگیه که تو جعبه مداد رنگیم مونده!!!!
مدتهاست همه نقاشی هام خاکستری اند.(سپهری که دیگه پر هیاهو نیست شیطون نیست
سپهری که دیگه خیلی کم میخنده)
سلام
حالت چطوره؟
کوتاه ولی تاثیر گذار بود
سپهر شعر آزادگی واسه تو هست امیدوارم همشه موفق و پیروز باشی
شاد و آسمونی
منظورم زندگیه خاکستری بود
جعبه مداد رنگیه من مال بچگیم نبود
جعبه مداد رنگی زندگیم بود
سپهر عزیز زیباست، مثل خاطراتمون ،درسته کم بود ولی زیبا بود سپهرم قشنگه، عین دلتنگی هات پر معناست، مثل اسمت جذاب، مثل افکارت دوست، دارم که بیشتر بنویسی تا بیشتر بشناسمت هنوزم دلتنگه دلتنگی هاتم گلم............
چی شده باز
چرا غم تو دلته؟
من خیلی روزهاست که غم تو دلمه
شاید تو ندیدی!!
وقتی رفتی بهونه ای واسه موندن نداشتم
کاش میفهمیدی خودخواه خر
خر خودتی!!!
آیینه خدایی.... هر چی میگی به خودت میگی
salam pesar khoshgele
mibinam ke ghogha kardi ba bloget
hamaro be tabo tab andakhti
kelid bede
yade roozhaye ghadim
roozbeh
سلام م م م م م م م م م م م م
الهی که نبینم اون روز رو که ختکستری می کشی نقاشیت رو
دعوات می کنما!!!!
:-( :-( :-( :-(
sorry mozahem shodam
to rozbh ro mishnasi????!!! :-o :-o
hamon rozbeh ee ye ke man mishnasam!!!?????? :-o :-o
فکر نکنم
روزبه هم دانشگاهیم بود
سر کلاس همش میخندیدم
یه بارم با هم از کلاس اخراج شدیم
روی دخترا اسم میذاشتیم میگفتیم میخندیدیم
خرس مهربون(تپل بود و جزوه هاشو به همه میداد)
خواهر علی کریمی(دماقش مثل کریمی بزرگ بود)
لییلی پیت(خیلی مثل اون کارتونه بود)