آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

به راستی آن چه بود؟...

 

 

 در روشنائی سپیده دم او را دیدم که چیزی را در آغوش کشیده می دوید. 


راهش را بریدم، نفس های بریده ام را بر سرش فریاد کشیدم : 


آن را از من دزدیده ای! 


و آن گه بود که دیدم همه، چیزکی در آغوش شان، میگریزند.
 

هرگز از او نپرسیدم که آن چه بود، او رفته بود... 


تنها بعضی سپیده دم ها از خود می پرسم 


اما به راستی آن چه بود؟... 

 

 

 

 پی نوشت: دوست دارم نظرت رو در موردش بدونم !!!  به راستی آن چه بود؟...

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ب.ظ

خواب دیدی؟شاید دلت بوده ...شاااااااااااااید

[ بدون نام ] دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:54 ب.ظ

بقچه حمومش بوده میرفته تا آفتاب نزده خودش رو برسونه حموم عمومی هههههه :))

م ی ن ا دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:39 ب.ظ http://blackjoker.blogsky.com

یعنی هنوز نفهمیدی که روحت رو بهش هدیه دادی یه کم به قبل برگرد قبل از جدایی
و حالا رو ببین
تو همون ادم گذشته ای ؟
نیستی؟
آسمونی دوست من بهترین بود
حالا هم بهترینه
ولی یه کم نیاز به گشتن داره به دنبال روحیه گذشته خودش
آسمونی بمون سپهر
بالاترین باش

حتی اگه تو نخوای همیشه دوست من میمونی

یه آشنا ی رخت بسته سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:21 ق.ظ

به نظر من جونشون بود ه که با تموم وجود به آغوشش می کشن و از صبح زود تا خود شب برای زندگی می دون ... آره همه فقط خودشون رو دوست دارن و به آغوش می کشن...کسی چیزی از تو ندزدیده .... این خود خواهی فقط از آن تو نیست... اره از تو ندزدیده مال خودش بوده !!!

نهال شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:10 ق.ظ

من که چیز خاصی به ذهنم نمیرسه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد