آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

آسمون

وسیع باش و تنها , سربه زیرو سخت

دل نوشت م ی ن ا برای آسمونی

در کنار تو نبودن بی تاب ، بی قرار ، چشم به راه فردایی دیگر ، برای دیدن چهره ماه تو! تنها ، در گوشه ای از اتاق ، صدای موسیقی بلند و گاهی که دلگیرم ، آرام... هر گاه دلتنگم مثل همیشه چشمهای من نیز عاشق اشک ریختن هستند! به تو فکر میکنم ، به روز به هم رسیدن می اندیشم ،قلمی برمیدارم ، آن زمان حس میکنم که شاعرم ، از تو مینویسم ، بعد که نوشتم ، میخوانم شعر را ، باور نمیکنم که من نوشته ام این بیت شیرین را ! تو آنقدر خوبی ، آنقدر مهربانی ، آنقدر بااحساسی که از خوبیهای تو میتوان غزلی از محبت و عشق نوشت ، از مهربانی تو میتوان ترانه ای با یک دنیا عاشقانه های ماندگار نوشت ،از احساس تو میتوان شعری با احساستر از حس عشق سرود! من که شاعر نبودم ، حالا ببین چه سروده ام در وصف تو ای گل من ! عزیز دل من! در کنار تو نبودن مرا دگرگون کرده است ، حالا حس میکنم چه در کنار تو باشم ، چه در کنار تو نباشم ، برایم شیرین است لحظه های با عشق تو زیستن! شب که میشود ، بیقرار این میشوم که با صدای تو بخوابم ، خدا چه داند فردا نیز شاید لحظه دیدارمان باشد ، اگر هم نباشد ، فدای سرت ، یک روز دیگر مهم این است که هر روز عاشقتر از دیروزم ،و تو هر روز برایم عزیزتر از یک ثانیه قبلی! وقتی که در کنار تو نیستم ، قصه من این است ، پایان قصه شیرین اما آغازش غم انگیز است !

نظرات 3 + ارسال نظر
داستان‌گو جمعه 12 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:33 ق.ظ http://DASTANGOOO.BLOGSKY.COM

چنین روزهایی چه‌قدر خوب می‌تواند باشد/.

مریم جمعه 12 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:07 ب.ظ

سلام ...عالی بود ....مثل این که نمکی دلت بهت پس داده...

i شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ

اشتباه شد ...فکر کردم آسمونی نوشته ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد